محمد امین پسر گلمونمحمد امین پسر گلمون، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

زندگی یعنی تو

بلاخره به خواستت رسیدی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

اله ی بگردم اخه تو چقدر رو خواستت پافشاری میکنی مامانی   اینقدر گیر دادی به مامان جون تا عینکشونو بدن به شما تا همه ما رو از رو بردی  عینک رو گرفتی و راحت شدی الهی که هیچ وقت به عینک نیاز نداشته باشی عسیسسسسسم           اما خودمونیما چه خوردنی و با مزه شدی نمکدون مامان    ...
9 بهمن 1392

اولین گردش رفتن پسملم

پسرک عزیزم  بلاخره مامان و با با شاخ غول بدبینی رو شکستن و با ترس و لرز فراوان دل به دریا زدندو شمارو برای اولین بار بردن بیرون شمام پسر خیلی مودبی بودی و فقط تماشا کردی اونم با دهان باز الهی بگردم که پسرم مودب ترین پسمل دنیاست   اینجا مرکز خرید شورا سنتر هست و شمام بغل بابایی هستی:           اینم یه عکس دیگه تو بغل خودم عزیزم       قربونت برم عسلکم بخدا من آرزومه تو رو با خودم ببرم بیرون اما سردی هوا مانع میشد اما بزار هوا کمی بهتر شه اون وقت هرگز دیگه مامان تنهات نمیزاره   قول قول قول         &nbs...
9 بهمن 1392

مامان عاشقته

نفس مامان سلام   ماه سوم ماه  راحتی بود برامون من وشما داریم به هم عادت میکنیم واین عالیه   دل پیچه هات کم شده دیگه مامانو میشناسی و لبخند های ملیح میزنی   وقتی صدات میکنم دنبالم میگردی با چشای ناز عسلیت   وقتی گوشی تلفن رو میگیرم جلو دهنت با مامان جون و بابا جونو خاله سارا حرف میزنی   به بابا جون عجیب عادت کردی و واضح براش ناز میکنی و ملوس میشی   با انگشتهای نازت دستمو میگیری و میبری جلو دهانت   صداهای جالب در میاری ذوق میکنی ومیگی"ha ho" میگی"ao"   قربونت برم عزیز دلم که 30 مهر وزنت رسید به 7kو300g  افرین عسلم که خوب رشد میکنی   ...
7 بهمن 1392

جیغ های محمدامین

پسر گلمون از دیشب نذاشته مامانش راحت بخوابه.دلیلشم فکر کنم در آوردن مرواریدهای کوچولو(دندون) باشه. آخه پسر گلم اگه قرار باشه برا در آوردن هر دندون این قدر جیغ بکشی که مامان هلاک می شه ها الهی دورت بگردم که نمی تونم برات کاری انجام بدم آخه دندون باید در بیاری دیگه مثه این بابایی هم که ماشالله اصلا وقتی می خوابه بی خیال همه اتفاقات می شه و اصلا نمی دونه مامان و محمد امین چی می کشن . اینم ازطرف بابایی به خاطر زحمتهای بی دریغ مامانی: همسر با وفایم من برای همسفر شدن با تو ، از تمام دلبستگی‌هایم گذشتم حال منم و یک بغل پر از گلهای عاشقی تو وعده سبزشدن دل کویر مرا دادی و بغض بی پایان مرا فرونشاندی وقتی که باران نمی...
5 بهمن 1392

اش دندونی محمد امین خصوصی پخته شد!!!!!!!!!!!!!!!!!!

پسرک مامانی سلام دیروز پنجشنبه 3بهمن مامان جون زحمت کشیدن برا پسملیمون اش دندونی پختند سارا جون خاله محمد امین امتحانات پایان ترمشون بود و نشد فعلا جشن بگیریم تا ایشالا سر فرصت یه جشن خصوصی بگیریم   دیشب که مامانم زحمت اش رو کشیدن اب از لب و لوچه پسرم اویزون شده بود و بد جور اماده حمله به دست پخت مامان بودا اینقدر بی تابی کردی تا مام مجبور شدیم کمی میکس کنیم و بدیم پسرک نازمون میل کنن  اینم عکس اش دندونی پسمل نازنینم         اینم پسمل مامان در حال خوردن اش دندونی خودش         الهی نوش جانت بشه پسرم الهی گوشت تنت بشه عزیزم...
4 بهمن 1392

اولین مروارید پسرم هویدا میشود

الههههههههههههههههههههههههههههههههی بگردم بگردم بگردم قربون گل پسملی برم که اولین دندونش اولین مرواریدش اولین گوهر نازش اومد بیرون از لثه ی قشنگش در تاریخ یک بهمن 92 اولین روز 7 ماهگیش   محمد امین نازم فرشته ی مهر بون اورد برات یه دندون    خیلی اروم و بی صدا اومدی تو صف کباب خور ه ا اگه بدونی مامان با دیدن اون مروارید کوشولوت چقدر ذوق کرد داشتم میرفتم اسمونا     دل مامان این طوری برات پر میکشه پسر عزیزم  الهی بمیرم که دو تا درد رو با هم تحمل کردی هم دندون درد هم درد واکسنت     بازم مثل همیشه م...
3 بهمن 1392

هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

بلاخره امپول های  دشوار  6ماه اول پسرم تموم شد و اینم قیافه محمد امین جون جون جونییییییییییییییی الهی بمیرم برا پسر نازم که تواین 4ماه اصلا گریه رو نمیشناخت اما دوشنبه 30 دی و سه شنبه 1بهمن رو حسابی گریه و بی قراری کرد و منم بی خبر از همه جا فکر کردم از امپول لعنتیه و شما بی قراری میکنی و منم ارومت میکنم اما خبری در راه بوده ومن شب متوجه شدم برای فهمیدن اون خبر برو پست بعدی ...
3 بهمن 1392

شیطنت های محمد امین ادامه دارد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ای وااااااااااااااااااااااااااااااااااااای وای وای وای از دست تو بچه جون اخه تو چقدر شیطونی پسر شنبه28دی وسط سریال اوای باران بابایی محبتش گل کرد و دو تا چایی ریخت و اورد برامونو با یک متر فاصله گذاشت کنارمون جای حساس سریال شما چشم ما رو دور دیدی و با یک غلت جانانهقندون رو پرت کردی با لگد محترمت و انگشتت رو کردی داخل دسته لیوان و برش گردوندی روت     اگه با حرکت عقاب اسای خودم با یه دست بلندت نمیکردم کباب میشدی بچه ی بازی گوش خدا به خیر گذروند این بار بماند که چایی رو از دماغمون در اوردی   فسقل ریزه میزه شیطون ...
2 بهمن 1392

بدترین روز زندگی مامان

عزیزترینم سلام الهی دورت بگردم مامانم مامان برات بمیره الهی میمردم و این روز رو نمیدیدم عزیزم شرمنده ی اون جثه کوچولوتم که قصور بدی کردم و پسملم صدمه دید جمعه شب ساعت ده ونیم یه لحظه روی تخت خودمون درست وسط تخت رهات کردم برم از اتاق خودت دستمال مرطوبت رو بیارم هنوز وارد اتاق شما نشده بودم که صدای گریه ات بلند شد خودمو رسوندم تو اتاق دیدم گربه وحشی شما که قبل رفتن من داشتی باهاش بازی می کردی رو تخته اما خودت نیستی یک ان قلبم وایستاد  پاهام سست شد شما افتاده بودی از تخت پایین خیلی ترسیده بودی و فریاد گونه گریه میکردی بغلت کردم چسبوندمت به قلبم و دوتایی گریه کردیم الهی مامانت بمیره که مراقبت نبود و جوجه مامان ترسید ...
2 بهمن 1392
1